1 چنین در کارها بسیار مندیش مگو ورنه بکن کاری که گفتی
2 نباید کز چنین تدبیر بسیار ز تاریکی به تاریکی درافتی
1 ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب وز غم غربت از سرت بپرید غراب
2 گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب
1 آزردن ما زمانه خو دارد مازار ازو گرت بیازارد
2 وز عقل یکی سپر کن ارخواهی کهت دهر به تیغ خویش نگذارد
1 هر که گوید که چرخ بیکار است پیش جانش ز جهل دیوار است
2 کس ندید، ای پسر، نه نیز شنید هیچ گردندهای که بیکار است