تا مرا دیده بر آن زهره از جهان ملک خاتون غزل 149

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

تا مرا دیده بر آن زهره جبین افتادست

1 تا مرا دیده بر آن زهره جبین افتادست دلم از دوری او سخت حزین افتادست

2 دیده ام حسن رخش دید و در او حیران شد راستی بر همه آفاق گزین افتادست

3 بر من خسته دل آخر چه سبب بی جرمی خشم کردست و بر ابروش به چین افتادست

4 کام دل هست جدا دایم از این بی سر و پا عادت بخت من اینست و چنین افتادست

5 از لب لعل دهد شب همه شب کام رقیب از چه رو با من بیچاره به کین افتادست

6 بوسه ای خواهم از او در عوضش جان خواهد ای عزیزان چه کنم قصّه بدین افتادست

7 مهر تو چون رود آخر ز دل و جان جهان عشق تو با دل من نقش نگین افتادست

عکس نوشته
کامنت
comment