چنان به سوخت شرار غم تو جان از صامت بروجردی غزل 2

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

چنان به سوخت شرار غم تو جان مرا

1 چنان به سوخت شرار غم تو جان مرا که باد می نبرد مشت استخوان مرا

2 تنم ز ضعف چنان شد که کهر با یک دم چون کاه جذب کند جسم ناتوان مرا

3 حدیث مهر و وفای تو کم نخواهم کرد چون شمع گر ببری هر نفس زبان مرا

4 در این چمن منم ای مرغ کز سیه روزی نخست برق فنا سوخت آشیان مرا

5 مکن به بلبل زار این قدر ستم ترسم روم ز باغ و دگر نشنوی صدای مرا

6 اگرچه در طلبش جا ندهم خوشم که به دهر نشان نداد کس آن یار بی‌نشان مرا

7 به خنده گفت برو (صامتا) فسانه مخوان هزار همچو تو نتوان کشد کمان مرا

عکس نوشته
کامنت
comment