1 کنون که دامن مقصود اوفتاد به چنگ به کام غیر ز کف دادنش محال بود
2 ز فرط شوق حضورش هنوز حیرانم که بر که مینگرم خواب یا خیال بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 از شب نرفته دوش پاسی دو بیشتر من پاسدار آنک آن مه کند گذر
2 هردم به خویشتنگویان به زیر لب کایدون شب مرا طالع شود سحر
1 در همایون ساعتی فرخنده چون عهد شباب در بهین روزی چو روز وصل خوبان دیریاب
2 در مبارکتر دمیکز اتصالات سعود تا ابد در عرصهٔ گیتی نبینی انقلاب
1 غم و شادیستکه با یکدگر آمیختهاند یا مه روزه به نوروز درآمیختهاند
2 درکفی رشتهٔ تسبیح و کفی ساغر می راست با عقد ثریا قمر آمیختهاند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **