1 کنون که دامن مقصود اوفتاد به چنگ به کام غیر ز کف دادنش محال بود
2 ز فرط شوق حضورش هنوز حیرانم که بر که مینگرم خواب یا خیال بود
1 ای صفاهان مژده کاینک شاه دوران می رسد جسم بیجان ترا از نو به تن جان میرسد
2 غصه را بدرود کنکاید مسرت این زمان درد را پیغام ده کاین لحظه درمان میرسد
1 دلی که هر چه کند بر مراد یار کند نخست ترک مراد خود اختیارکند
2 گرچه ترک مراد خود اختیاری نیست که عاشق آنچه نماید به اضطرارکند