- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پس نماید عروج را آهنگ آن نخستین که می پذیرد رنگ
2 اسم و نامش ز جمع اسما شد جامع صورت و هیولا شد
3 می شود، چون سترد داغ کلف متشخّص به صورت اشرف
4 اغتذا و نمو پدید آید آن تخصص چو بر مزید آید
5 حس و جنبش شود هم آغوشش گه شرنگش دهند و گه نوشش
6 هم از آنجا چو ره گرا گردد صورتش عین مدّعا گردد
7 نطق پیدا کند که انسان شد نوع افضل ز جنس حیوان شد
8 حدّ انسان رهی ست دور و دراز دایر اندر حقیقت است و مجاز
9 فرق هر فرد تا به فرد دگر کم نباشد ز بعد خیر از شر
10 تا به جایی رسد که شاد شود صاحب عقل مستفاد شود
11 کاملان انتهای معراجند تارک افتخار را تاجند
12 شد وجود ابتدا به فعل و همان منتهی شد به فعل در سیران
13 افضل اول بود نفوس نزول در عروج اولین بود مفضول