1 تا خاطر من دست چپ از راست شناخت یکدم به مراد مرکب عمر نتاخت
2 ترسم که بدین رنج به امید نواخت نا یافته کام رفتنم باید ساخت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 روز طرب رخ نمود روزه به پایان رسید رایت سلطان عید بر سر میدان رسید
2 خسرو شب سجده برد بر در سلطان روز دوش ز درگاه او پشت به خم زآن رسید
1 عاجز شدن ای دوست ز ناز تو عجب نیست کین قاعده ناز تو جنگیست نه بازی
1 ای غمت برده شادمانی من بی تو تلخ است زندگانی من
2 بسر تو که با تو نتوان گفت صفت رنج و ناتوانی من
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به