- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صاف می از دگران، لای ته شیشه ز ماست اول کاسه و دردی که شنیدی اینجاست
2 نیست از قید غم امید خلاصی ما را خط آزادی ما بر ورق صبح فناست
3 زور بازو به چه کار کسی آید اینجا قوت مرد ره عشق تو در پنجه ی پاست
4 نتوان دفع غمم کرد کز آیینه ی من ریشه ی سبزه ی زنگار ز جوهر پیداست
5 جهد بی شوق به جایی نرسد در ره عشق بال چون نیست چه حاصل که کبوتر پر پاست
6 خرقه گر در گرو باده کنم، منع مکن نیست چیزی دگرم، عالم درویشی هاست
7 زاهدان به که نباشند دعاگوی کسی از لب اهل ریا، فاتحه تکبیر فناست
8 نیست در شهر به ما حاجت احباب، سلیم گذری کن به سوی دشت که مجنون تنهاست