- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دودی ز دل برآمد و خون جوش می زند خون می چکد ز عقل و جنون جوش می زند
2 ای سامری زیاده کن افسون و دم که باز دردم به رغم سحر و فسون جوش می زند
3 پژمرده گشته بود کهن داغ های دل در لاله زار خنده کنون جوش می زند
4 تا جنتم به فال در آمد، بهشت را اندوه در برون و درون جوش می زند
5 در وادیی گمم که ز دل های تشنکان چندین هزار چشمهٔ خون جوش می زند
6 تا زخم دل گشوده و در خون نشسته ام در آتشم درون و برون جوش می زند
7 عرفی کجاست غمزه، به تقلید او که باز در صیدگاه، صید زبون جوش می زند