-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کند گردآوری زلفش، دل شوریده بسیاری که زندان را نباشد بهتر از زنجیر، دیواری
2 تغافل می کند تیغ تو تا کی با رگ جانم؟ ز کفر بی سرانجامم، به جا مانده ست زنّاری
3 خروشی دلخراش از رخنه های سینه می آید صفیری می سراید در قفس، مرغ گرفتاری
4 غبار تربتم، در چشم شیران خاک می ریزد خدنگی خورده ام از کیش مژگان ستمکاری
5 ز خورشید جهان آرای رخسار نگه سوزش در آتشخانه ى دل، هر طرف گرم است بازاری
6 تپان درخاک و خون، چون نیم بسمل جان گسل دارد دل آزرده را، بیماری چشم جگر داری
7 حزین ، آخر زیان عشقبازی، سود می گردد که بازار نگه، گرم است، با خورشید رخساری