- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای برده ز شاهان سبق شاهی با تو همه در راه هواخواهی
2 هم فتح ترا بر عدد افزونی هم وهم ترا از عدم آگاهی
3 واثق شده بر فتح نخستینت گیتی که تو پیروزترین شاهی
4 پاس تو گر اندیشه کند در کان رنگ رخ یاقوت شود کاهی
5 گردون ز پی کسب شرف کرده از نوبتی جاه تو خرگاهی
6 در نسبت شیر علم جیشت شیر فلک افتاده به روباهی
7 عدل تو جهان را به سکون آمر زجر تو فلک را ز ستم ناهی
8 در دور تو دست فلک جائر چون سایهٔ شمعست به کوتاهی
9 در حزم ره راستروی مهری در حمله چپ و راستروی ماهی
10 قادر نبود فکرت و زین معنی در هرچه کنی خالی از اکراهی
11 تا خارج حفظت نبود شخصی دارندهٔ بدخواه و نکوخواهی
12 افواه پر است از شکر شکرت ار شکر ولینعمت افواهی
13 محوست ز شبهت ورق امکان یارب چه منزه که ز اشباهی
14 ای روز بداندیش تو آورده در گردن شب دست ز بیگاهی
15 من بنده که در یک نفسم دادی صد مرتبه هم مالی و هم جاهی
16 این حال که در بلخ کنون دارم از خوف پریشانی و گمراهی
17 زین پیش اگرم وهم گمان بردی آن مخطی کوتهنظر ساهی
18 به ز عبرهٔ جیحون نه به آموزش چون بط به طبیعت شدمی راهی
19 تا در کنف حفظ تو چون یونس بگذشتمی اندر شکم ماهی
20 آری ز قدر شد نه ز بیقدری یوسف ز میان دگران چاهی
21 تا کار کس آن نیست که او خواهد کارت همه آن باد که آن خواهی
22 عمر تو و ملک تو در افزایش تا عدل فزایی و ستم کاهی