نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم از عرفی شیرازی غزل 489

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم

1 نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم نهفته در ته دامن چراغ بی نورم

2 مسیح تا دم آخر فسون دمید و هنوز به صد جراحت روز نخست رنجورم

3 چنان به خواهش دیدار رفته ام شب وصل که شوق هم به تقاضا ندیده در طورم

4 گمان مبر که دلم را توان تسلی داد که نا رسیده تر از زخم های ناسورم

5 مکن به صورت دیوار نسبتم، عرفی که من کتابهٔ محراب بیت معمورم

عکس نوشته
کامنت
comment