- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشسته میکشان، اهل هوس در خلوت جانان؛ مرا بیرون در باید کشیدن ناز دربانان
2 چه در شیر تو کافر کیش مادر کرده در طفلی که شیرین در مذاق آید تو را خون مسلمانان؟!
3 بتان ریزند اگر خونم، غم جانم نه؛ لیک از خون شود آلوده ترسم دامن این پاکدامانان
4 اگر در چاک پیراهن نمایی نار پستان را ز غیرت خون شود دل در درون نارپستانان
5 بکویش میروم ناخوانده از بیطاقتی هر دم ولی زان رفتنم شرمنده، چون ناخوانده مهمانان
6 نه ترسم کآسمان برگردد از من، لیک از آن ترسم که برگردند از من بیگنه برگشته مژگانان
7 خوش آن ساعت که نالان افتم از پی ناقه ی او را چو مجنون، از قفای محمل لیلی حدی خوانان
8 مرا گر کشت ترسا زادهای، خونم بحل بادش؛ به محشر دامن او را مگیرید ای مسلمانان
9 به بزم خاص جانان، نیست آذر را رهی آری گدایان را نباشد ره به خلوتگاه سلطانان