- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بار بنشست به مجلس بنشانید چراغ روی او نور تجلیست مخوانید چراغ
2 آفتابیست زه طالع شده همسایه ما نه شب است این که از همسایه ستانید چراغ
3 خانه را روشنی آن چشم و چراغ است امشب بگذارید همه شمع و بمائید چراغ
4 چشم دارید و به به نسبت آن روی کنید نیست تاریک ز پروانه بدانید چراغ
5 اگر ندیدید که چون دور شود سایه ز نوره یک شب از پیش رخ او گذرانید چراغ
6 بر نتابیده به حسن رخ او ای مه و مهر گرچه هریک برخ از نور فشانید چراغ
7 تا سحر امشب دیگر من و آن زلف کمال شب دراز است عجب گر برسانید چراغ