بنشین دمی که پیش رخت زاریی کنم از جامی غزل 309

جامی

جامی

جامی

بنشین دمی که پیش رخت زاریی کنم

1 بنشین دمی که پیش رخت زاریی کنم با طره تو شرح گرفتاریی کنم

2 دل را که از کدورت ایام بی صفاست از نور طلعت تو صفا کاریی کنم

3 دارم هوای قد تو بر یاد قد توست گر سرو را به باغ هواداریی کنم

4 تا دیده ام که پرسش بیمار می کنی هر دم ز تو بهانه بیماریی کنم

5 ارزد هزار نافه چین تار زلف تو آن دستگاه کو که خریداریی کنم

6 دشوار باشد از تو مرا صبر یک نفس هر چند صبر بر همه دشواریی کنم

7 من جامیم به نادره گفتن مثل دمی شو مستمع که نادره گفتاریی کنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر