1 سیرت آزادگان از سفلگان هرگز مجوی کی بود چون سرو سوسن هر کجا خار و خسی
2 آبروی از آتش شهوت چرا ریزی بخاک از هوا چون بگذری زانپس صفا بینی بسی
3 شوربای چشم خود خوردن بر ابن یمین به که باید خورد سکبای رخ هر ناکسی
1 منت ایزد را که دیگر باره بی هیچ انقلاب بر سر اهل خراسان سایه گسترد آفتاب
2 تا ابد نتوان ادای شکر این کردن که باز مسند عزت مشرف شد بشاه کامیاب
1 فرخنده باد مقدم عید خجسته فر بر روزگار دولت دارای بحر و بر
2 فرمانده بسیط زمین سرور زمان سلطان وجیه دولت و دین شاه دادگر
1 این سعادت بین که باز اهل خراسان یافتند وین کرامت بین که از تأیید یزدان یافتند
2 بودشان از آتش محنت جگرها تافته چون خضر در ظلمت غم آب حیوان یافتند