1 ای سر رادان و راستان بدرستی روی زمین از بلای بخل بشستی
2 سرو نشاطی بباغ دولت رسته نیک زدی شاخ و بیخ و نیکو رستی
3 تا تو بدی جز بکام شاه نرفتی تا تو بدی جز مراد میر نجستی
4 هرچه تو خواهی همان بود بحقیقت هرچه تو گوئی همان بود بدرستی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مه نیسان برون آورد بر صحرا یکی لشگر که با فیروزه گون در عند با بیجاده گون مغفر
2 شبیخون برده بر خر خیز و نازش برده بر ششتر شده پر مشک و پر دیبا از ایشان دشت و کوه و در
1 ز پی آفت هر چیز پدید است سبب سبب آفت من فرقت آن سیم غبب
2 گر سوی دیده من خواب نیاید نه شگفت ور طرب سوی دل من نگراید نه عجب
1 بوستان را مهرکانی باد زر آگین کند رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند
2 روی هامون را کند مانند سوزن گرد زرد هر گیاهی را بر او چون سوزن زرین کند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به