- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر چو ز جیب برزنی جلوه بامداد را صبح دمد به روی تو حرز «و ان یکاد» را
2 زاده خاک این درم بر در دیگرم مران داغ مفارقت منه بنده خانه زاد را
3 تا به سواد دیده کس جا نکند بغیر تو گریه به سیل خون دهد مردم این سواد را
4 نامه رسد چو از منت روی رقیب سنگدل کن به سواد آن سیه تجربه المداد را
5 دادم ندادیم چو دین بردی و داد خواستم وه که فروگذاشتی شیوه دین و داد را
6 راه سفر گرفتی و آگه ازان نکردیم آه که درنیافتم دولت خیر باد را
7 هست مراد هر کسی چیز دگر درین جهان نیست مراد غیر تو جامی نامراد را