- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساده مردی شد مسافر با پسر هر دو را بر یک خرک بار سفر
2 بود پای از محنت ره ریششان بر سر آن کوهی آمد پیششان
3 کوهی از بالا بلندی پر شکوه موج زن دریایی اندر پای کوه
4 بر سر آن کوه راهی نیک تنگ کز عبورش بود پای وهم لنگ
5 هیچ کس زانجا نیارستی گذار تا نکردی از شکم پا همچو مار
6 هر چه افتادی ازان باریک راه قعر دریا بودیش آرامگاه
7 ناگهان شد آن خرک زانجا خطا زد پسر بانگ از قفایش کای خدا
8 شد خرم زین ره خطا نگذاریش هر کجا باشد سلامت داریش
9 پیر گفتا بانگ کم زن ای پسر کاختیار از دست او هم شد بدر
10 گر تو حکم راست خواهی خیز راست اختیار اینجا گمان بردن خطاست