- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آینه بی یاری سیماب بی حاصل بود پشت بان حیرت چشم اضطراب دل بود
2 می رود از بس جوانی زودگویی با خزان چون گل رعنا بهار ما به یک محمل بود
3 در زمین دل که هست آب و هوایش اشک و آه هر قدر تخم امل کارند بی حاصل بود
4 بر زبان حیرت حسرت نصیبان وصال خان و مال بر باده ده از نامهای دل بود
5 دل اسیر محبس تکلیف باشد تا به کی هر که جویا پیرو مجنون شود عاقل بود