- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کوکب بخت سیه روزان مدام افسرده است خال بر رخسارهٔ سبزان چراغ مرده است
2 بسکه می پیچد به خود از تیره روزیهای من شام هجران سایهٔ آن زلف برهم خورده است
3 سرود نوخیز تو تا بیرون خرامید از چمن برگ برگ غنچه اش لخت دل آزرده است
4 ظاهرا از روزن آیینه خود را دیده ای یا ز رویت رنگ سیلاب طراوت برده است
5 قدرت آن کو که بردارم نگه از عارضش بسکه بر رخسار او از شوق پا افشرده است
6 مخزن اسرار یزدان را شده گنجینه دار در جهان هر کسی دلی جویا به دست آورده است