سیه دل امیری، شبی خفت از حزین لاهیجی مثنوی 14

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

سیه دل امیری، شبی خفت مست

1 سیه دل امیری، شبی خفت مست سحر بر سرش سقف ایوان نشست

2 به کیفر کمر بست استیزه اش نیامد برون استخوان ریزه اش

3 فقیری در آن شب به صحرا بخفت چو شد روز، آن ماجرا دید و گفت

4 برین بنده فرض است چندین سپاس که ایوان چرخ است محکم اساس

5 ز ویرانی ایمن بود پایه اش فراغت توان خفت در سایهاش

6 نیرزد به این رنج قصر بلند شبی نیم راحت، سحرگه گزند

7 ندارم تمنای ایوان و کاخ نیم تنگدل، از زمین فراخ

8 که باران و خورشید پرتوفکن نه چون خشت و سنگ است پیکر شکن

عکس نوشته
کامنت
comment