1 دوش تا صبح از صوامع قدس میشنیدم خروش ماتمیان
2 گفتم آیا کدام پاکنهاد کرده آهنگ و عزم راه جنان
3 یکی از هاتفان غیبی گفت میر باقر کشیده پا ز جهان
4 آن چه او گفت در طریق حساب بود تاریخ فوت میر همان
1 بخت چون بر نقد دولت سکهٔ اقبال زد بخت چون بر نقد دولت سکهٔ اقبال زد
2 جسم خاکی شد سپند و بستر آتش آن زمان کان گران تمکین در این مضطرب احوال زد
1 هرگز از زلف کجت بیپیچ و تابی نیستم صید این دامم از آن بیاضطرابی نیستم
2 گرچه هستم در بهشت وصل ای حوری نژاد چون قرینم با رقیبان بیعذابی نیستم
1 بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید فکر خود کن که سپه بر در دروازه رسید
2 عشق زد بر در دل نوبت سلطان دگر کوچ کن کوچ که از صد طرف آوازه رسید