- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور
2 گاه میساختمی بر که و حوضی که در او جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور
3 گه بصحرای هوس از پی نظار گیان باغها ساختمی متصل دور و قصور
4 گاهشان کردمی از حور چو فردوس برین ز آنکه فردوس برین خوش نبود بی رخ حور
5 ناگهان گفت بگوش دل من هاتف غیب کز جهان بیخبری بس که شدی مست غرور
6 رخت بر بند ازین خانه ظلمانی خاک نور پاکی وطنت نیست بجز عالم نور
7 بود پیش از تو فراوان چه صدور و چه عظام وین زمان نیست بجا غیر عظامی ز صدور
8 خانه ئی بر گذر سیل درین کهنه رباط بچه کار آید ازو خانه خدا گشته نفور
9 خانه در عالم وحدت طلب ای ابن یمین تا بار کانش ز دوران نرسد هیچ فتور