دوش در میکده از فروغی بسطامی دیوان اشعار 13

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

دوش در میکده با آن صنم قافیه‌دان

1 دوش در میکده با آن صنم قافیه‌دان خواندم این مطلع شه را و زدم رطل گران

2 «برقع از روی برافکن که همه خلق جهان به یکی روز ببینند دو خورشید عیان»

3 رخ رخشان بنما، دیدهٔ جان را بفروز لب میگون بگشا آتش دل را بنشان

4 مهر خورشید رخت هیچ نگنجد به ضمیر وصف یاقوت لبت هیچ نیاید به زبان

5 دلستانی تو ولی از همه دل‌ها به کنار آفتابی تو ولی از همه ذرات نهان

6 موی عنبر شکنت سلسلهٔ گردن دل روی خورشیدوشت شعلهٔ عالم جان

7 دستم از حلقهٔ مویت همه شب مشک فروش چشمم از تابش رویت همه روز اشک افشان

8 راستی جز خم ابروی تو نشنیدم من که مه نو بکشد بر سر خورشید کمان

9 من ندیدم ز رخ خوب تو فرخنده‌تری جز بلند اختر فرخ ملک ملک ستان

10 آفتاب فلک جاه ملک ناصردین که قرینش ملکی نامده در هیچ قران

11 رفته تا طبع فروغی ز پی مطلع شاه شعرش افلاک نشین آمد و خورشید نشان

عکس نوشته
کامنت
comment