دوش چون دیدم نهان در روی از محتشم کاشانی غزل 510

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او

1 دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او یافت کز جان عاشقم من سگ ادراک او

2 امشب اندر سیر با او جمله مخصوصند لیک جلوهٔ مخصوص منست از قامت چالاک او

3 صد سر اندر راخ جولانش به خاک افتاده لیک چشم دارد بر سر من حلقهٔ فتراک او

4 ترسم از شوخی هم امروزم کند رسوا که هیچ باکی از مرد ندارد غمزهٔ بی‌باک او

5 بخت کوس مقبلی زد کز قضا شد نامزد همچو من آلوده دامانی به عشق پاک او

6 کوه‌کن را می‌کند از شکوهٔ شیرین خموش در وفا اسراف من در مرحمت امساک او

7 جان که می‌لرزید دایم بر سر جسم ضعیف برق عشق آتش زد اکنون در خس و خاشاک او

8 آن که بر وی ناگذشته ریختی خونش به خاک بگذرد از خون خود گر بگذری بر خاک او

9 محتشم رسوا شد از عشق و سری بیرون نکرد رشتهٔ تدبیر از پیراهن صد چاک او

عکس نوشته
کامنت
comment