-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کوتاه ماند دست تمنّا در آستین داریم گریه بی تو چو مینا در آستین
2 تا صبح حشر پرده نشین است همچنان از شرم ساعدت، ید بیضا در آستین
3 ثابت نمی شود به تو خون شهید عشق خنجر به دست داری و حاشا در آستین
4 منّت خدای را که درین خشک سال دهر دارد کفم ز آبله، دریا در آستین
5 روشن چراغ مسجد و میخانه از من است در دست سبحه دارم و مینا در آستین
6 تا داده اند خرقهٔ تقوا ز مشربم بوده ست شیشه در بغلم یا در آستین
7 دارند عالمی چو حزین نیازمند در راه تیغ ناز تو جانها در آستین