تیر باران رسد از قوس قزح بر نرگس از جامی غزل 185

تیر باران رسد از قوس قزح بر نرگس

1 تیر باران رسد از قوس قزح بر نرگس سر ازین سهم کشد در سپر زر نرگس

2 جام زر بین که ز اثنای چو سیم انگشتان چون نموده ست چو خوبان سمنبر نرگس

3 گنج قارون بدر آورد همانا ز زمین که چنین از زر و سیم است توانگر نرگس

4 آبروی دگر آورد چمن را که نوشت بر مطول الفی میم مدور نرگس

5 هست مستی که ز گل سرزده در حشر بهار سرخوش از کاسه سر ساخته ساغر نرگس

6 طرفه مرغیست که دارد به چمن چون طاووس از زر ناب گلی تعبیه در پر نرگس

7 قدر نسرین و گل از شاخ بلند است ولی بر لب جوی بود از همه برتر نرگس

8 به هواداری والا علم دولت شاه چشم بنهاده به بالای صنوبر نرگس

9 جامی آسا همه تن چشم شده تا که کند التماس نظر از شاه دلاور نرگس

عکس نوشته
کامنت
comment