1 گه رهزن و گاه رهنمون میآیی گاهی ز درون گه ز برون میآیی
2 هر لحظه به کسوهای برون می-آیی آگه نشود کسی که چون میآیی
1 بر سر کوی تو سرها میرود جان فدای روی زیبا میرود
2 نیست کویت منزل تر دامنان هر که عیار است آنجا میرود
1 اینک آن روی مبارک که سزای نظر است مه چه باشد که ز خورشید بسی خوبتر است
2 روح پاک است مصور شده از بهر نظر ور نه این حسن نه اندازه روی بشر است
1 کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست
2 فتنهٔ صورت شود گو دل لعبت پرست جان که به معنی رسید غافل از این ماجراست