مه رویت درخشان کن از جهان ملک خاتون غزل 1164

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

مه رویت درخشان کن دو زلفت را پریشان کن

1 مه رویت درخشان کن دو زلفت را پریشان کن ز روی لطف هم رحمی به حال سینه ریشان کن

2 دلی داری تو چون خارا ز روی مردمی یارا بیا و کلبه ما را ز لعل خود درافشان کن

3 به گرد کوی مهرویان شده عشّاق سرگردان به جانت کز سر احسان نظر در حال ایشان کن

4 دلا گر یار می آید تو را صد جان همی باید ازین کمتر نمی شاید چو گل بر وی گل افشان کن

5 به شمع روش پروانه منم مجنون و دیوانه ز ما گشتی تو بیگانه نظر بر حال خویشان کن

6 ز ترکش گر زند تیرم به ترکش من نمی گیرم درین مذهب همی میرم برو ای دل تو کیش آن کن

7 دل از دستم به در بردی به غمزه خون ما خوردی چو زلف خویش گر مردی جهانی را پریشان کن

عکس نوشته
کامنت
comment