-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شیعیان بار دگر نخل عزا میبندند باز بار سفر کرب و بلا میبندند
2 یا مگر حجله قاسم به مبلا میبندند باز پیرایه گلشن به حنا میبندند
3 گفت قاسم اگرم لشگر غم چیره شود تیر صیاد پی صید حرم چیره شود
4 من نترسم که به من خیل ستم چیره شود هر کجا چتر دو طاووس به هم چیره شود
5 هر کجا جان ره جانان ز وفا بسپارد پای همت بسر کون و مکن بگذارد
6 گور را حجله دامادی خون پندارد دلم از خون شدن خویش نشاطی دارد
7 ای عمویی که تو را هست خدم خیل ملک تشنه آب شهادت شدهام همچو ملک
8 لطف بنما و مکن نام من از دفتر حک تویی آن آیت رحمت که ملایک به فلک
9 نوعروسا بنگر پیک اجل بر کف جام دارد و میدهدم از بر جانان پیغام
10 توهم آماده تاراج شو و رفتن شام درد هجر است سزای دل و جانم که مدام
11 عاشقی را که شود دیده دل محو صفات آرزویی به دلش نیست به جز دیدن ذات
12 (صامتا) از دل عشاق محو صبر و ثبات تو خیالان همه خوش طبع و ظریفند نجات