-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفته صبا پیرامنش کز خواب بیدارش کند وز گل کند پیراهنش ترسم که آزارش کند
2 سوزد کلیم از طور اگر خاکش دم از ارنی زند کو چشم مستی کز نگه یک غمزه در کارش کند
3 چشمت بگو تا ننگرد بر حال دل بهر خدا ترسم که آزار دلم ناگاه بیمارش کند
4 یوسف فروش بیبصر نشناخته قدر پسر اندر هوای مشت زر لابد به بازارش کند
5 عاشق خورد خون جگر هرروز در هجران او هرشب شراب وصل را در جام اغیارش کند
6 آشفته جسمم جان شده جانم همه جانان شده منصور انا الحق میزند تا کیست بر دارش کند
7 آن کاو مقیم کعبه بد زاسلام میزد لافها سجده به بت میآورد کز سبحه زنارش کند
8 رو بر در پیر مغان کاندر حریم لامکان چون پا نهد حق در نهان دارای اسرارش کند
9 از باده مهر علی در جام دارم اندکی گر ساقی دور از کرم این باده سرشارش کند