شکالی خروسی را در خواب سحر بگرفت، از جامی برستان 22

شکالی خروسی را در خواب سحر بگرفت، فریاد برداشت که من مونس بیدارانم و مؤذن شب زنده داران از کشتن من بپرهیز و...

شکالی خروسی را در خواب سحر بگرفت، فریاد برداشت که من مونس بیدارانم و مؤذن شب زنده داران از کشتن من بپرهیز و خون مرا به تیغ تعدی مریز، ,

2 چرا بی موجبی خونم بریزی که خواهی بی گنه با من ستیزی

شکال گفت: من در کشتن تو چنان یک جهت نیستم که به هیچ وجه از آن باز نایستم، خاطر خود را از اختیار بپرداختم و تو را در این صورت مخیر ساختم، اگر خواهی به یک ضربت پنجه جان تو را بستانم و اگر خواهی لقمه لقمه تو را طعمه خود گردانم! ,

4 جز به تدبیر خرد از سر خود دفع مکن با تو شریر اگر شور و شری گیرد پیش

5 به تضرع مسپر راه خلاصی که به آن از بدش گر گذرانی بتری گیرد پیش

عکس نوشته
کامنت
comment