شیخ گفت امشب از محمد بن منور اسرار التوحید 4

شیخ گفت امشب ابرهیم خوانده است: ,

من بودم و او واو و من اینت خوشی ,

این چنین سه چهار تن بود چنین باید گفت: ,

من بودم و او واو و او اینت خوشی. ,

5 خواهی کی کسی شوی ز هستی کم کن ناخورده شراب وصل مستی کم کن

6 با زلف بتان دراز دستی کم کن بت را چه گنه تو بت پرستی کم کن

7 گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا به بوسه نقش کنم برگ یاسمین ترا

8 هر آن زمین که تو یکره برو قدم بنهی هزار سجده برم خاک آن زمین ترا

9 هزار بوسه دهم بر سخاء نامۀ تو اگر ببینم بر مُهرِ او نگین ترا

10 به تیغ هندی گو دست من جدا بکنند اگر بگیرم روزی من آستین ترا

11 وگرچه خامُش مردم که شعر باید گفت زبان من بروی گردد آفرین ترا

12 تا روی ترا بدیدم ای شمع طراز نی کار کنم نه روزه دارم نه نماز

13 چون باتو بوم مجاز من جمله نماز چون بی‌تو بوم نماز من جمله مجاز

14 تقنع بالکفاف تعش رخاءً ولاتبغ الفضول مع الکفاف

15 ففی خبز القفار بغیر أدم و فی ماء القراح غنی و کاف

16 وکل تزین بالمرء زین وازینه التجمل بالعفاف

17 واحببت اولاد الیهود باَسرِهِم لاجلک حتی کدتُ ان اَتهوّدا

18 اصلی فأزوی قبلتی متعمدا لقبلتکم فاشهد صلاتی لتشهدا

19 وانی لاهدی فی صلاتی بحبکم بتوریة موسی ثم فرقان احمدا

20 ولولا مقال الکاشحین و بغضهم لعبدت یوم السبت فیمن تعبدا

21 و کان دخول النار فی الحب هینا اذاکان من نهواه فی الحب مسعدا