شیخ نصرآباد از عطار نیشابوری منطق‌الطیر 1069

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

شیخ نصرآباد را بگرفت درد

1 شیخ نصرآباد را بگرفت درد کرد چل حج بر توکل اینت مرد

2 بعد از آن موی سپید و تن نزار برهنه دیدش کسی با یک از ار

3 دل دلش تابی و در جانش تفی بسته زناری و بگشاده کفی

4 آمده نه از سر دعوی و لاف گرد آتش گاه گبری در طواف

5 گفت گفتم ای بزرگ روزگار این چه کار تست آخر شرم دار

6 کرده‌ای چندین حج و بس سروری حاصل آن جمله آمد کافری

7 این چنین کار از سر خامی بود اهل دل را از تو بدنامی بود

8 وین کدامین شیخ کرد، این راه کیست می‌ندانی این که آتش گاه کیست

9 شیخ گفتا کار من سخت اوفتاد آتشم در خانه و رخت اوفتاد

10 شد ازین آتش مرا خرمن بباد داد کلی نام و ننگ من بباد

11 گشته‌ای کالیو کار خویش من من ندانم حیله‌ای زین بیش من

12 چون درآید این چنین آتش به جان کی گذارد نام و ننگم یک زمان

13 تا گرفتار چنین کار آمدم ازکنشت و کعبه بی‌زار آمدم

14 ذره‌ای گر حیرتت آید پدید همچو من صد حسرتت آید پدید

عکس نوشته
کامنت
comment