- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا ز پیشم نازنین دلدار شد بی رخش نور و نوام از کار شد
2 پوستم بر استخوان مانند چنگ چنگ گشتم ناله زیر و زار شد
3 تا هوای چشم و زلف پر خمش در دماغ این دل افکار شد
4 خسته آنغمزه غماز گشت بسته آن طره طرار شد
5 عکس دندانش چو بر چشمم فتاد چشم من چون ابر گوهر بار شد
6 بسکه چشمش خلق را بیمار کرد عاقبت او نیز هم بیمار شد
7 کی بود یارب که گویند آن صنم همچو روی خود نکو کردار شد
8 از لبش ابن یمین گوید سخن همچو طوطی زان شکر گفتار شد