-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت با روباه بچه مادرش چون به باغ میوه آمد رهبرش
2 میوه چندان خور که بتوانی به تگ رستگاری یافتن ز آسیب سگ
3 گفت ای مادر چو بینم میوه را کی توانم کار بست این شیوه را
4 حرص میوه پرده هوشم شود وز گزند سگ فراموشم شود