- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
شیخ رئیس حجة الحق ابوعلی سینا حکایت کرد اندر کتاب «مبدأ و معاد» در آخر فصل «امکان وجود امور نادرة عن هذه النفس»، همی گوید که: ,
به من رسید و بشنودم که حاضر شد طبیبی به مجلس یکی از ملوک سامان و قبول او در آنجا به درجهای رسید که در حرم شدی و نبض محرمات و مخدرات بگرفتی. ,
روزی با ملک در حرم نشسته بود به جایی که ممکن نبود که هیچ نرینه آنجا توانستی رسید. ,
ملک خوردنی خواست، کنیزکان خوردنی آوردند. ,
کنیزکی خوانسالار بود، خوان از سر بر گرفت و دو تا شد و بر زمین نهاد. خواست که راست شود نتوانست شد، همچنان بماند به سبب ریحی غلیظ که در مفاصل او حادث شد. ,
ملک روی به طبیب کرد که: ,
«در حال او را معالجت باید کرد به هر وجه که باشد.» ,
و اینجا تدبیر طبیعی را هیچ وجهی نبود و مجالی نداشت به سبب دوری ادویه. روی به تدبیر نفسانی کرد و بفرمود تا مقنعه از سر وی فرو کشیدند و موی او برهنه کردند تا شرم دارد و حرکتی کند و او را آن حالت مستکره آید که مجامع سر و روی او برهنه باشد. تغیر نگرفت. دست به شنیعتر از آن برد و بفرمود تا شلوارش فرو کشیدند. شرم داشت و حرارتی در باطن او حادث شد چنان که آن ریح غلیظ را تحلیل کرد و او راست ایستاد و مستقیم و سلیم بازگشت. ,
اگر طبیب حکیم و قادر نبودی او را این استنباط نبودی و از این معالجت عاجز آمدی و چون عاجز شدی از چشم پادشاه بیفتادی. پس معرفت اشیاء طبیعی و تصور موجودات طبیعی از این باب است و هو اعلم. ,