شیخ گر از سنت و فرضانه می‌یابد از سعیدا غزل 211

شیخ گر از سنت و فرضانه می‌یابد مراد

1 شیخ گر از سنت و فرضانه می‌یابد مراد پیر ما از شیشه و پیمانه می‌یابد مراد

2 هر کجا حسن گلوسوزی است با کام من است شمع چون روشن شود پروانه می‌یابد مراد

3 مفلسان از سایهٔ بال هما مستغنیند جغد ما از گوشهٔ ویرانه می‌یابد مراد

4 زاهدا میخانه چون خلوت سرایت خاص نیست دایم این جا محرم و بیگانه می‌یابد مراد

5 بت‌پرستان کام از بت یافتند ای دلبران آخر از سنگ شما دیوانه می‌یابد مراد

6 رند از می، عاشق از وی، زاهد از تقوای خشک از بتی هر کس در این بتخانه می‌یابد مراد

7 از می بی‌دانه کام خود سعیدا تازه کرد غیر تا از سبحهٔ صددانه می‌یابد مراد

عکس نوشته
کامنت
comment