-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تیغ مژگان را به خون عشقبازان تیز کن غمزه را در قتل پاکان خنجر خونریز کن
2 با چنین شکل پر آشوب آ برون یک بامداد شهر را درمانده غوغای رستاخیز کن
3 تلخ کامم از ترشرویی تو بهر خدا زان دولب یک خنده شیرین شورانگیزکن
4 زاهدا گر بار خواهی در صف دردی کشان سبحه بفکن وز سبوی باده دست آویز کن
5 خفته ام چون چشم تو بیمار پرسش کن مرا شربت بیماریم از لفظ شهد امیز کن
6 می نشانم زآستانت ازسرشک دیده گرد خون ناب است این نه آب ای جان ازین پرهیز کن
7 شد هری جامی ز ظلم غمزه ترکان خراب روی در محروسه شیراز یا تبریز کن