- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمس یکدست که از دست من و زخم بدم هر شبی تا به سحر روی به خون می شوید
2 رقعه را دیدم و دانست و یقین گشت مرا که رخ از اشگ به خون مژه چون می شوید؟
3 گر نجس بود سخنهاش در آن رقعه رواست که بدان دست نوشتست که کون می شوید