1 شمس یکدست که از دست من و زخم بدم هر شبی تا به سحر روی به خون می شوید
2 رقعه را دیدم و دانست و یقین گشت مرا که رخ از اشگ به خون مژه چون می شوید؟
3 گر نجس بود سخنهاش در آن رقعه رواست که بدان دست نوشتست که کون می شوید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چون ترا غالیه بر گرد رقم ریخته اند بر زر روی من از اشگ درم ریخته اند
2 تا رقم زد خط رخسار ترا کاتب صنع عاشقان روح بر آن شکل رقم ریخته اند
1 کام روان باد دل شهریار بر همه کافی به جهان کامگار
2 عز فلک داور او رنگ بخش حرز ملک خسرو دیهیم دار
1 نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
2 صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به