- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمس تبریز دید کاوحد دین کرده نظاره بتان آیین
2 در دمشق از هوای غمزه زنان گرد هنگامه هاست طوف کنان
3 سر بدو برده آشکار و نهفت گفت ای شیخ در چه کاری گفت
4 چشمه آفتاب می بینم لیک در طشت آب می بینم
5 گفت هیهات این چه بی بصریست راست بین باش این چه کج نظریست
6 بر قفا گر نه دمل است تو را کار بهر چه مهمل است تو را
7 سر ز پستی به سوی بالا کن سوی خورشید چشم خود وا کن
8 ذات خورشید بر فلک طالع تو به عکسی چرا شدی قانع