شمس تبریز دید کاوحد دین از جامی هفت اورنگ 18

شمس تبریز دید کاوحد دین

1 شمس تبریز دید کاوحد دین کرده نظاره بتان آیین

2 در دمشق از هوای غمزه زنان گرد هنگامه هاست طوف کنان

3 سر بدو برده آشکار و نهفت گفت ای شیخ در چه کاری گفت

4 چشمه آفتاب می بینم لیک در طشت آب می بینم

5 گفت هیهات این چه بی بصریست راست بین باش این چه کج نظریست

6 بر قفا گر نه دمل است تو را کار بهر چه مهمل است تو را

7 سر ز پستی به سوی بالا کن سوی خورشید چشم خود وا کن

8 ذات خورشید بر فلک طالع تو به عکسی چرا شدی قانع

عکس نوشته
کامنت
comment