1 شمس را چیزکی است بر گردن واندرور چیزها نه یک چیزست
2 هیچ دانی درو چه شاید بود باش در زیر ریش او تیزست
3 آنچه بر گردن است ترکاج است وانچه در زیر ریش تر تیزست
1 آرزوی روی تو جانم ببرد کافریهای تو ایمانم ببرد
2 از جهان ایمان و جانی داشتم عشق تو هم این و هم آنم ببرد
1 بیعشق توام به سر نخواهد شد با خوی تو خوی در نخواهد شد
2 آوخ که به جز خبر نماند از من وز حال منت خبر نخواهد شد
1 ساقیا بادهٔ صبوح بیار دانهٔ دام هر فتوح بیار
2 قبلهٔ ملت مسیح بده آفت توبهٔ نصوح بیار