- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
شرمگین زن اگر با تو دوست بود اوی را به زنی، بر زیرکمرد دانا ده، چه زیرک و دانامرد همانا چنانچون زمین نیکوست که تخم بر وی پراکنده و گونه گونه خوربار از وی برآید. ,
2 گرت خویش باشد زن شرمگین ورا شوی دانای زیرک گزین
3 جوان خردمند داننده راه بود همچو ورزیده خاک سیاه
4 که چون از برش تخم بپراکنی از او گونهگون لاله و گل چنی