ای شهسوار حسن که جانم فدای توست از جامی غزل 157

ای شهسوار حسن که جانم فدای توست

1 ای شهسوار حسن که جانم فدای توست هر جا سری ست خاک ره باد پای توست

2 خوش جلوه ده سمند که دفع گزند را هر سو هزار سوخته دل در دعای توست

3 مشتاق وصل را که ز هجران به جان رسید سرمایه حیات امید لقای توست

4 بیچاره عاشق تو که با درد انتظار شد در رهت غبار و هنوزش هوای توست

5 یک خنده کردی و دل ما شد ازان تو باری دگر بخند که جان هم برای توست

6 دل چون توانم از تو بریدن که در ازل آب و گلم سرشته به مهر و وفای توست

7 جامی گر آن صنم ز تو بیگانه شد مرنج این بخت بس تو را که سگش آشنای توست

عکس نوشته
کامنت
comment