1 شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی وانگه هزار سال بملک اندون ببال
1 گر از عشقش دلم باشد همیشه زیر بار اندر چرا گم شد رخش باری بزلف مشکبار اندر
2 اگر طعنه زند قدّش بسر و جویبار اندر چرا رخنه کند غمزه ش بتیغ ذوالفقار اندر
1 نگاری که بد طیلسان پرنیانش بزر از چه منسوج شد پرنیانش
2 نگاری که نوروز کرد از درختان چرا باز بسترد باد خزانش
1 عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
2 طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر