- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شاها از میان جان و دل بیگاه و گاه من دعایت با دعای قدسیان پیوستهام
2 با وجود ابر احسانت که بر من فایض است راستی از منت دور فلک وارستهام
3 ای خداوندی که رنگ و بوی بزمت چون بدید گفت گل بر خود چه میخندی که اینجا دستهام
4 درد چشمی ناگهانم خاست و اندر خانهای تنگ و تاری همچو چشم خویشتن بنشستهام
5 کردهام عادت به چشم و سر به درگاه آمدن زان نمیآیم که چشمم بسته و من خستهام
6 چشمهای بنده از نادیدنت دیوانهام هر دو را زان روی چون دیوانگان بر بستهام
7 دولتت بادا ابد پیوند و خود باشد چنین بارها عقل این سخن در گوش گفت آهستهام