1 شاها کرمت قیام فرمود و رواست لیکن ز برای نکته ای نازیباست
2 تو عالمی و مرا اگر برخیزی گویند مرا که از تو عالم برخاست
1 در چنین عشق مرا برگ تن آسانی نیست کس بدین بیکسی وبی سروسامانی نیست
2 تا پریشانی زلف تو بدیده ست دلم دل مانند دل من به پریشانی نیست
1 جهان به کام شود عشق کامران ترا فلک غلام شود حسن جاودان ترا
2 مدار فخر بود بهر او که مهر فلک ستاید این دل با مهر تو امان ترا
1 جانا اگرت در دل زایزد خبری مانده ست بخشای بر این بیدل کز وی اثری مانده ست
2 چون بیخبران ما را مگذار دراین سختی گر دردل سنگینت زایزد خبری مانده ست