1 شاها جمال طبلکی این زن وفاست کو نحس زحل دهد به وجود اورمزد را
2 او نرد خدمتت به دغا هفت سال برد دریاب کار این دغل مهره دزد را
3 در عمر خویش یک بزه دانم که کرده ای مردی بکن زبان ببر این زن بمزد را
1 هر دیده که در تو نیک نظر کردست دل را ز هزار غم خبر کردست
2 گم شد ز میان دلی که یک ساعت با هجر تو دست در کم کردست
1 کشورستان راستین کاقبال سلطان خواندش صاحبقرانی کاسمان خورشید احسان خواندش
2 آن صف شکن کاندر وغا از رمح سازد اژدها آن خسرو آصف صفا کآصف سلیمان خواندش
1 زیوری نو باز بر سقف کهن بر بسته اند گوهر شب تاب بر دریای اخضر بسته اند
2 بر وطای آسمان کاندر نظر نیلوفریست نرگس خوش چشم بر نیلوفر تر بسته اند