شهنشاه دریا دل ابر کف از نشاط اصفهانی مثنوی 37

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

شهنشاه دریا دل ابر کف

1 شهنشاه دریا دل ابر کف ابر طبع او چه گهر چه خزف

2 جهانجوی و عادل شه دین پرست جهان در یکی عزم بگشود و بست

3 بعالم حصاری متین از کرم که دارد از او بسته پای ستم

4 بسالی همایون و فرخ بفال سر سروران آن شه بی همال

5 که باروسیان جنگی آهنگ داشت باین ره هم آهنگ آن جنگ داشت

6 در این عرصه ی دلکش دلربا که آرد بتن جان شمیم صبا

7 به نه پرده زد قبه خرگاه او چهارم فلک خر گه جاه او

8 در این دشت چندی بیاسود و ماند از آن جای لشکر سوی روس راند

9 چو راندی ابر اشهب دیو تک ملک از فلک خواندی الامرلک

10 بیفتاد ازین وادی این سورهش براین تل که میبود منزلگهش

11 ز حکم وی این قصر پیراسته چو قصر فلک یابی آراسته

12 چنان اندر این قصر افکنده نور که در قصر گردون فروزنده هور

13 ملک چهره پوشاند از شرم او فلک بی سکون رفت ز آزرم او

14 زمین گشت آرامگاهی چنین فلک رشک آرد همی بر زمین

15 در او چون بپیوست سلک نشاط گهر هم از آن بست کلک نشاط

16 بیدن قطعه بنگر که پا تا بسر همی عقد بر عقد در و درر

17 بدان عقدها تا در او شهد بست بهر عقد از آن عقد این عهد بست

18 بهر عقد او گر شماری لآل دهد یاد آن سال فرخنده فال

19 جهانبان را جهانی دیگر است این زمین و آسمانی دیگر است این

20 بهارش را زیان از دی نباشد شرابش را خمار از پی نباشد

21 بگنج وی فنا را نیست دستی که هرچ افزون دهد افزون ترستی

22 در آن گیتی که ملکی پایداراست شهنشه باج گیر و تاجدار است

23 بسر تاجش ولی از گوهر خویش ستاند باج لیک از کشور خویش

24 بدرگاهش کسی را راه باشد که با وی خاطری آگاه باشد

25 از آن دریا که غواصش ضمیر است در آن ایوان که از فکرش سریر است

26 چو خواهد طبع شه گوهر برآرد چو خواهد رای خسروپا گذارد

27 پی ضبط گهر گنجور گردد بپای دست او دستور گردد

28 نه هر کس در خور این کار باشد نه هر سر لایق اسرار باشد

عکس نوشته
کامنت
comment