1 ای شاه جهان حیهٔ صندوق خزانت از هرچه نه خاص تو شود بانگ برارد
2 وانجا که فتد مال تو در معرض قسمت دنبک زند و حق طمعها بگزارد
3 یکماه دگر گر ندهی سوزن عدلش حقا که گر آن حیه ترا جبه گذارد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای از بنفشه ساخته گلبرگ را نقاب وز شب تپانچهها زده بر روی آفتاب
2 بر سیم ساده بیخته از مشک سودهگرد بر برگ لاله ریخته از قیر ناب آب
1 کارم ز غمت به جان رسیدست فریاد بر آسمان رسیدست
2 نتوان گلهٔ تو کرد اگرچه از دل به سر زبان رسیدست
1 تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
2 سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به